خیلی خسته م .همین.اونقدر هم این جند روزه با دورو وریا بحث کردم و توضیح دادم و توضیح شنیدم که حالم داره به هم میخوره.دیگه اینجا ترجیح میدم ادامه ش ندم.۲۴ ساعت من تموم شده و شام هم خوردم ولی هنوز فشارم پایینه.آخه مامان گفت یهو نشین به دولپی خوردن.دوست داشتم میتونستم بیشتر ادامه بدم.از اون که به انتخابات فکر کنم به زندانیان فکر میکنم.راستی صدای آمریکا یه مصاحبه خوب با مسعود بهنود پخش کرد.دوست داشتم حرکت اعتصاب غذا خالص برای همبستگی با زندانیان باشه.نگرانم َسردرگمم و هنوز نمیدونم چقدر فردا میتوانم از کار امروزم دفاع کنم.انتخاب انتخاب نکردن به نظر من درست بود و تا آخر هم سر حرفم ایستادم.نخواستم از ترس کسی رای بدم ولی اعتراف میکنم که نگرانی داره خفه م میکنه.اون قدر که حتی امتحانم رو یادم رفته.چی میشه؟شب آبستن است