تلخون
تو نخوابیده بودی,مرده بودی.میشنوی؟مرده بودی ......سال است که غمت را می پرورم
حالم به دلايلي كمي تا قسمتي ابري ....يكشنبه مراسمي براي بامداد بود كه من نتونستم برم.و جاي تاريخ ويزيت و تاريخ اعتبار اون راديولوژي دندونو جابجا نوشتم و حالا يه سی تومني پياده ميشم چون بايد عكسو آزاد بندازم و وقت ارتدنسيم عقب افتاده و هنوز به استاد پيانوم زنگ نزدم و محمودي كليك كرده كه نصف كلاسو بندازه و قس الي هذه.......با عرض پوزش كه مشكلات من انقد كوچولو موچولوان و مصائب بشري رو در بر نميگيرن ولي واسه من بالاخره مشكلن.اعتقاد هم ندارم كه آدم بايد همه عقايدشو جار بزنه.خيلي چيزا تو دل آدمن.
اون روزي رفتيم تئاتر بيضايي و من خوشم اومد.حالا كاري به كاراي قبليش ندارم.فكر ميكنم هر اثري هويت مستقل داره و زياد نبايد با آثار قبلي و بعدي خالقش مقايسه بشه.
ديروز خونه الهام كلي خنديديم.بعدش هم دربه در پي كادو بوديم واسه روز مادر.منم باهاشون رفتم.اولا كه من اين تاريخو به عنوان روز مادر قبول ندارم.اون تاريخ مسخره شاهنشاهي هم همينطور.روز "زن" (از نوع مادر و غير مادر و.....)هشت مارسه.همين.بحثي هم نداريم.حالا چون حرفش همه جا هست ما هم تبريك ميگيم و اينا ولي اصل هر چي جاي خودشه.حرف دوم نحوه كادو خريدن واسه اين روزه به حمد خدا اين روز هست كه با يه تير چندين و چند نشون زده بشه.هم كادوي روز مادر و هم تكميل كردن وسائل آشپزخونه و ضرف و ضروف خونه و ........ تا اونجاكه ما ميدونيم كادو رو با توجه به نوع شخصيت و خصوصيات فرد ميخرن. يا چيزي كه اون فرد خيلي دوست داره يا لازم داره.براي من خيلي جالبه كه تا نوبت به زن ميرسه همه ياد لوازم خونگي و كاسه بشقاب و ديگ و قابلمه مي افتن.يعني يه زن هيچي جز اينا لازم نداره؟علائق و احتياجاتش فقط تو اين چيزا خلاصه ميشه؟لوازمي كه باهاشون سر و كار داره هميناست؟اين جينگول وينگولاي مدرن مثل ماكروفر و ميكر و ....جزئ وسايلي هستن كه تو خونه همه ازش استفاده ميكنن.چرا بايد كادوي روز مادر باشن؟هااااااان چون مادره وقتي داره غذا گرم ميكنه به جاي سر اجاق واستادن فقط يه دكمه رو ميزنه.خوب بايدم خيلي خوشحال باشه مگه نه؟مسخره نيست؟ ميگن اينا ابزار كار يه زنه.خوب.اگه نقاش ساختمون باشين روز تولدتون كسي بهتون نردبون و فرچه كادو نميده,اگه بنا باشين گچ و استانبولي هديه نميگيرين ولي اگه زن خونه دار باشين خيلي تحويلتون بگيرن يه سرويس نميدونم چند پارچه بهتون ميدن كه بهتر بتونين باهاش كدبانو گري بكنين.اين جور كادو دادن يعني همسر عزيزم,مامان جونم و ...تو فقط سروكارت با اين چيزاست.اول و آخرش كار تو ظرف شستنه.پس بيا اين ماشين ظرفشويي برو حال كن!مفيد ترين كار تو غذا پختنه.پس اينم يه كريستال چه ميدونم كوفت خوري كه غذاهات با جلوه بيشتري بياد روي ميز...........كادو يعني يه چيزي براي خود آدم .واسه خود خودش.يه كتاب يه لباس حتي يه دسته گل يعني اون آدم وراي زن بودن و مادر بودن و خانه دار بودن يه هويت مستقل داره كه اين هديه براي اون هويته نه براي نقشش.ما براي خود افراد كادو ميخريم نه براي شغلشون پس چرا نبايد در مورد مادر اينطور باشه؟چيزي كه ميخريم يعني براي خلوت اون آدم,براي خود واقعيش,نه براي وقتي كه داره آشپزي ميكنه احترام قائليم و وقتي رو هم براش در نظر گرفتيم كه خارج از آشپزخونه براي مطالعه براي فكركردن براي تفريح و آرايش كردن,براي خودش صرف كنه.اگه كادو همه ش لوازم كار باشه وقتي اون آدم از محل كار خارج شد ديگه چي براي خودش داره؟دارايي معنويش فقط همون لوازم كارشه؟ديگ و ديگچه و يخچال سايد باي سايد؟من با شور كردن هر چيزي مخالفم.نميگم اين حرف يعني اصلا نبايد از اين چيزا خريد.يه وقتي هست كه يه چيزي كه ميخوايم بخريم با يه مناسبتي كادو بديم كه خاطره ش هم روش بمونه.خود منم از اين كادوها گاهي خريده م.ولي وقتي ميري تو خونه و آشپزخونه يكي,از بالا تا پايين رو هر چي دست ميذاري اين كادوي روز مادره و اون يكي واسه تولدش و اين هم واسه سالگرد روز ازدواج و اون واسه عيدو..............دلم ميسوزه.هنوز تو اينش مونديم.چه برسه به اينكه من بگم مادري خيلي خيلي هم مقدسه ولي وراي همه اينا انساني هست كه زن است.يك زن معمولي با همه خصوصيات خودش.روز زني كه تو ايران هست تماما به نام مادرانه و در واقع زن در حاشيه و مادر در متنه.زناني كه فرزندي ندارن چه طور؟اونا در چنين روزي كجاي ذهن ما ايستاده ن ؟نميخوام چيزي از ارزشهاي مادر كم كنم ولي فراموش نكنيم كه مادري يك نقشه و زن بودن نوعي از انسان بودن.زن بودن بايد بتونه بدون مادر بودن,همسر بودن,دختر كسي بودن و ............هم معنا پيدا كنه.حق نيست؟
---------------------------------------------
!!!جوجه هاي نوشي برگشتن.مامان نوشي تبريك
گنجي وضع خوبي نداره.چيزي ندارم بگم كه بقيه نگفته باشن.اگه خواستين يه پتيشن هست.امضا كنين.بهترين وب در حال حاضر هاله آفتابيه كه فقط در اين زمينه آپ ميشه
.....لينك عكساي شوان رو هر كار كردم نتونستم بذارم.هولناكن
.با بچه ها رفتم سينما.بهترم.سياه هم نپوشيدم.حله ديگه؟
تازه فردا ميخوام از ني ني جزوه بگيرم.اي تو روحت پيري كه اين گندو كاشتي وسط كارو بار ما
.جوجو زنگ زد يه چيزايي گفت كه بوهاي خوبي ازش نمياد.
وزنم عين قاطر چموش واستاده و تكون نميخوره.باز فردا سميرا فحشم ميده كه آخرش حتما بايد يه چرت بيربطي بپروني
شب به خير.
!!!جوجه هاي نوشي برگشتن.مامان نوشي تبريك
گنجي وضع خوبي نداره.چيزي ندارم بگم كه بقيه نگفته باشن.اگه خواستين يه پتيشن هست.امضا كنين.بهترين وب در حال حاضر هاله آفتابيه كه فقط در اين زمينه آپ ميشه.
......لينك عكساي شوان رو هر كار كردم نتونستم بذارم.هولناكن
با بچه ها رفتم سينما.بهترم.سياه هم نپوشيدم.حله ديگه؟
تازه فردا ميخوام از ني ني جزوه بگيرم.اي تو روحت پيري كه اين گندو كاشتي وسط كارو بار ما.
جوجو زنگ زد يه چيزايي گفت كه بوهاي خوبي ازش نمياد.
وزنم عين قاطر چموش واستاده و تكون نميخوره.(باز فردا سميرا فحشم ميده كه آخرش حتما بايد يه چرت بيربطي بپروني)
شب به خير.
من مرگ هيچ عزيزي را باور نميكنم...
بیا تا جبران محبتهای ناکرده کنیم
بیا آغاز کنیم
فرصتی گران را به دشمن خویی از کف داده ایم
و کسی نمیداند چقدر فرصت باقیست تا جبران گذشته کنیم
..........................دستم را بگیر
مامی دوستت دارم.همیشه داشتم.از عشقی که به همه ما بخشیدی ممنونم و خاطراتت رو عزیز میدارم.از همه بعدازظهرهای جمعه ای که باید بهت زنگ میزدم و تنبلی کردم از همه بوسه هایی که با خستگی بهت دادم و از همه دیر کردن ها و دوری ها متاسفم.معذرت میخوام هر جند میدونم تو نه انتظارشو داری نه احتیاجشو.هرگز از اینکه کسی از رفتگان رو با اشک و آه یاد کنیم خوشم نیومده.خودت خوب میدونی که از تصور ندیدن لبخندت برای همیشه چقدر درونم اندوهگین و سوگواره ولی اگه این سوگواری رو نمیخوام با شیون کردن و چله نشستن نشون بدم منو ببخش.میدونم که ازم انتظار نداری کاری کنم که ته دلم نمیخواد.همیشه بهاران تو میمونم.همونی که دوسش داشتی.دوست دارم.خوب بخوابی.
------------------------------------------------------------------------------------------------
اوووووووووووووووه میدونی چند وقته ننوشتم؟شاید انقدی نیست ولی اونقدراتفاق افتاده این چند وقته که به نظرم یه عمر میاد.الان نی نی پشت سرمه.ناناز و نولو هم الاناست که سروکله شون پیدا بشه.عجله دارن که بریم.خودمم باید برم.عصری..........................نمیدونم از کجا شروع کنم.نیما هم که دیروز با روش همیشگیش بالاخره آدرسو ازم در آورد.آدمو خلع سلاح میکنه.....یه جورایی آچمز.ولی واقعااینجا آماده نبود.مثل این بچه تخسا که همه کادوهای تولدشونو قبل از باز کردن میدونن چیه.در هر حال.....به اون دوستی هم که قرار بود یه دستی به سر و روی اینجا بکشه وقت نکردم زنگ بزنم.امتحانا تقریبا تمومه.کوفتم شد.الان به یه مسافرت خیلی احتیاج دارم.کاش میشد تنهایی برم شمال.کاش عمو هنوز شمال بود.