تلخون
تو نخوابیده بودی,مرده بودی.میشنوی؟مرده بودی ......سال است که غمت را می پرورم
از اين كه اين گزارش دير شد معذرت.نمي خواستم برنامه تحصن مورد بي مهري قرار بگيره(چون جمعيت هم كم بود) ولي چه كنم كه بعد ساعتها كار كردن اين كامپيوتر ذغالي ما هنگ كرد و آسيبهاي روحي و رواني شديدي به من كه هنوز انگشتام زق زق ميكرد وارد نمود.بگم كه خيلي حرف هست.
ساعت ۴ نشده بود كه رسيديم جلوي در اصلي اوين.بماند كه نميدونستيم جاي اصلي عوض شده و من و مامان مجبور شديم با موسيقي متن غرغر من كه بد جوري از دير رسيدن به برنامه ۱شنبه نقره داغ شده بودم يه مسيري رو هن و هون كنان زير آفتاب پياده گز كنيم.جمعيت (كه من فكر ميكردم بيشتر باشن)تو پباده رو به حالت صف مانند ايستاده بودن.نميدونم چرا حس كردم اون شور هميشگي تو هوا نبود.طبيعي بود كه همه نگران بودن.خبرهاي خوبي از داخل زندان نميرسيد.نيروهاي پليس تعداد معمول خودشون ر ودر اين خور مراسم داشتن و لباس شخصي هم سايد من نديده باشم ولي اگر هم بود خيلي كم فقط يه نفر از دور با قيافه نيمچه اطلاعاتي فيلم ميگرفت كه چند نفر بهش اعتراض كردن.خبرنگاري هم به اون صورت نديدم.چند نفر عكس ميگرفتن.كلي خاله ديدم من اونجا.در همين بين ابراهيم بزدي و چند نفر ديگه از نهضت آزادي(توسلي و ....)اومدن و تو چمعيت نشستن.خوبه دوستای چپ چپی مون گلوشو نخوردن. حدود ساعت ۴ علي اشرف درويشيان(كه عاشق نوشته هاشم)مراسمو با خوندن بيانيه كانون نويسندگان شروع كرد.قسمتهايي از اين بيانيه:دكتر ناصر زرافشان به دليل اعتصاب غذاي ۸روزه خود در خطر مرگ قرار دارد.مااعضاي كانون نويسندگان خواستار آزادي فوري و نجات جان او هستيم.اما اين تنها خواسته ما نيست.بلكه گام ديگريست در رهايي انديشه و بيان از قيد سانسور و سركوب فرهنگي.ملت شريف و آگاه ايران!كانون نويسندگان ايران با تلخ ترين تجربه هاي زندان,شكنجه ,كشتار و حبسهاي سياسي,امروز همگام با زرافشان و همگام با تمامي پويندگان راه آزادي انديشه وبيان,آزادي زنان,آزادي تشكلهاي صنفي و فرهنگي واجتماعي روزي را اميدوار است كه فردي به نام "زنداني سياسي" در كشور وجود نداشته باشد.بعد هما زرافشان همسر دكتر زرافشان با صدايي به بغض نشسته اما محكم از همه كساني كه با قبول خطرات به تحصن پيوسته بودن تشكر كرد و حرف همسرش روياد آور شد كه تا آخر ايستاده ام."ما هم همراه بااو مي ايستيم".خانم سيمين بهبهاني هم مثل هميشه با شعري زيبا حاضر بودن.با اينكه ضبط كردم اين قسمت اصلا مفهوم نيست.ببينم ميتونم جايي پيداش كنم يا نه.يه بيت قشنگش(همه ش قشنگ بود):از انتقام بيزارند,صدچشمه آب مي آرند/فرزانگان مهر آيين خون را به خون نميشويند.بعد شهلا انتصاري از جبهه دموكراسي و حقوق بشر و محمد دادخواه,حقوق دان و عضو كميسيون دفاع از حقوق بشر با اعتراض به بي اعتنايي قوه قضائيه به خواسته هاي به حق زرافشان كه منجر شد او راهي جز اعتصاب غذا براي رساندن فرياد اعتراض خود پيدا نكند,خواستار آزادي بي قيد و شرط او شدند.سپس مادر لطفي كه همه مادر خطابش ميكنن(يادمه يه سال ۸مارس بعد برنامه شهر كتاب رفتيم خونه يكي از مادرا كه فكر كنم مادر لطفي بود و دكتر زرافشان هم بود)با حمايت از زرافشان و تقاضاي آ‌زادي او,از پسرش انوشيروان لطفي گفت كه از سال ۵۰ به خاطر مبارزاتش با رژيم ستم شاهي زنداني بوده,سال ۶۳ به "جرم"دگر انديشي دستگير و سال ۶۷,سال كشتار ملي,همراه هزاران مبارز ديگه اعدام ميشه.به اينجا كه رسيد حس كردم نگراني كه در هوا موج ميزد به گلوي خيليا بغضي شد.همه دلهره داشتند.نگراني براي مردي كه ماراتن مرگ را ادامه ميداد تا سر حد............اما اتفاقات ديگري هم افتاده بود.فريبرز رئيس دانا بلندگو رو گرفت تا.....حال همه رو بگيره!(ببخشيد نمي خواستم بزنم به شوخي...ديگه خودش اومد)
خانمها,آقايان,همراهان!۸روز از اعتصاب غذاي ناصر زرافشان عضو كانون نويسندگان ايران و وكيل پرونده قتلهاي سياسي سال۱۳۷۷ ميگذرد.در ادامه تحصن خود گرد آمده ايم تا خواستار آزادي بي قيد و شرط زرافشان باشيم.متاسفانه از بر گزاري ادامه اين مراسم{معذوريم}واعلام ميداريم كه ضمن حفظ آرامش و پرهيز از هرگونه درگيري وتشنج,مراسم امروز به زمان ديگري موكول ميشود.تحصن تا حصول نتيجه همچنان ادامه دارد. همه اعتراض ميكردن و خاله فخري پشت سر من همه ش ميگفت:نه يعني چي ما نميريم.بعد علي اشرف درويشيان پشت بلندگو شعارهايي خوند و از همه خواست فقط همون ها رو تكرار كنن:"زنداني سياسي آزاد بايد گردد","زرافشان قهرمان آزاد بايد گردد" و "زرافشان زرافشان حمايتت ميكنيم".بعد از تموم شدن شعارها جمعيت كم كم شروع كرد به پراكنده شدن.بابا....شايد كانون تهديد به حمله به مردم شده بود يا...در هر حال نفهميدم مراسم به چه زماني منتقل شد.بايد ميرفتم.شايد فردا صبح.وقتي برميگشتيم دلم گرفته بود.شما هم دعا كنين يا هر چي كه بهش اعتقاد داريد.به نور پشت ميله ها فكر ميكردم و نميخواستم تصور كنم كه كم كم داره به خاموشي ميشينه.......
پ.ن:مراسم به هر وقتي افتاد اميدوارم خوب باشه.من كه ديگه اصلا نمي رسم.شنبه امتحان هورمون دارم كه همين حالا هم كلي عقبم.تازه امتحان آزمايشگاه بيوشيمي هم هست كه ديگه هيچي....راستي امتحان بافت شناسيه بود....از هيجان برنامه تجمع نفهميدم بالاخره خوب شد يا بد.با اون استاد كه دست به انداختنش بيسته خدا به داد برسه.چ



راستي يه چيزي :اينكه من راجع به زرافشان مديحه نمينويسم دليلش اين نيست كه كارش برام اونقدر ها بزرگ نيست.برعكس اونقدر به عملش احترام ميذارم كه فكر ميكنم با مديحه سرايي و سبكي كه بعضيا عادت كردن تو هر قضيه اي يه مدت براي يكي به كار ببرن و بعد بذارنش كنار فقط نشون ميديم كه چيزي از هدف بزرگ اون نفهميديم.به نظر من كار زرافشان محتاج هيچ مدح و ثنا و قهرمان پروري نيست.در سكوت به هدف والا و انساني او احترام ميگزارم