تلخون
تو نخوابیده بودی,مرده بودی.میشنوی؟مرده بودی ......سال است که غمت را می پرورم
به چشمهای من نگاه کن
که در آن
حسرت عروسک های گم شده ام
چرخیدند و
چرخیدند و
چرخیدند
و من
در مرکز ثقل زمین ایستادم
و بزرگ شدم