تلخون
تو نخوابیده بودی,مرده بودی.میشنوی؟مرده بودی ......سال است که غمت را می پرورم
ارغوان شاخه هم خون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابیست هوا یا که گرفته ست هنوز؟
منتظر اتفاقات خوبم و روزای خوب.یه چیز خوبی تو دلمه، مثل یه بچه.این بهترین سیستم دفاعی منه که در بدترین مواقع به کار می افته و هر وقتم شروع به کار کرده جوابای خیلی خوبی داده.در حد سالی یا چند سالی یه باره و بهترین اتفاقات زندگی منو ایجاد کرده. آبان 81 بعد اینکه آقاجون رفت،دی 82 اوج نا امیدی کنکور و خرداد 83 اوج استرسش.خرداد 85 یکی از نکبتی ترین دوران من ....اینا آخریاشه.الانم حس میکنم روشن شدنش یه موفقیت خیلی بزرگی دنبالشه.یه چیزی فرا تر از نمره علوم پایه و درس و دانشگاه و روزمره.نمیدونم خودمونیش میشه واسه من خوش یمنه.یعنی دلتنگیای کمتر و دلخوشیای بیشتر یا یه چیزی تو این مایه ها.درست نمی دونم چیه ولی خیلی خوشحالم
ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این دره غم میگذرند؟
(یه حسی میگه به زودی...نمیدونم چرا این شعره امروز انقدر تو ذهنم بود)