تلخون
تو نخوابیده بودی,مرده بودی.میشنوی؟مرده بودی ......سال است که غمت را می پرورم
بیست و سوم اسفند ماه ۱۳۸۵
وبلاگه اذیت میکنه.از صد دفعه یه دفعه پست جدید قبول میکنه.اونم مگه چی بشه.امروز جواب امتحانمونو میدن.دیروز در کمال نا باوری اولین دعوای عاشقانه مونو شوخی شوخی انجام دادیم.آقای دوست جون جدیدآ بی حوصله شدن و منم که مجال نقس کشبدن نمیدم بهش.از نپذیرفتن اقدام آشتی جویانه ایشون (باز گشت یه تهران وسط بمبارون چهارشنبه سوری اکباتان و زنگ زدن به من بدون اینکه به روی مبارک بیارن که چی شده) و راه انداختن دعوای مجدد ساعتای 11.5 12 شب نادم و پشیمون شدم و زنگ زدم بهشون که دوباره اصلآ به روش نیاورد و 180 درجه بر خلاف رفتار تلافی جویانه من فضا بسی رمانتیک و عشقولانه شد. خجالت رو خجالت تلنبار کردم.دفعه چندم بود؟حسابم داره سنگین میشه کم کم.