سلام.من اينجام و خوبم و گاهي هم سعي ميكنم كه خوب باشم.گاهي زور ميزنم و گاهي هم در واقع جون ميكنم كه خوب باشم. مهم اينه كه بد نيستم.اخلاق گه مرغي پيدا كرده م .از روش شطرنج بازي كردنم در 12-13سالگي دارم الان در كل زندگي استفاده ميكنم.اون موقع ها با بهادر كه بازي ميكرديم تا قافيه تنگ ميومد ميزدم زير صفحه بازي و مهره ها رو ميفرستادم هوا.چون بهادر تو شطرنج بر عكس خيلي از بازيا شيش تاي منو حريف بود.الانم دارم همون كارا رو ميكنم.اقرار ميكنم كه كار خوبي نكردم ولي راست راستش پشيمون نيستم چون از اولش هم ميدونستم كه گند ميزنم. خلاصه...شد آنچه شد.خيلي بهش فكر نميكنم ولي براي خودم كمابيش نگرانم.
دلم براي معدود آدمايي كه لك زده باربده كه خيلي دوست دارم سفت سفت بغلش كنم و صد تا ماچش كنم.عكس جديدش روي وبلاگ آلوچه خانوم دل منو برده كه يه گازش بگيرم.يه لاك پشت خر احمق ناقلا از شمال گرفتم كه تا اطلاع ثانوي دوست پسر جديد منه و ميخوام ببرمش قزوين.سيزده به در خونه نيستم و دو روزم دانشگاهو ميپبچونم.برگشتم تهران مينويسم كجا رفتم و چه خبرا بود.تموم شد.اين بود انشاي من.