تلخون
تو نخوابیده بودی,مرده بودی.میشنوی؟مرده بودی ......سال است که غمت را می پرورم
دیروز بعد مدتها (مدتها یعنی 2 ماه)رفتم خرید واسه خودم.می خواستم یه خورده روحیه م عوض شه و سر حال و دماغ بیام.خرید عید امسال خیلی گند بود.روزای آخر و هول هول،بی حوصله و برای رفع تکلیف...اصلآ هم چیزای خوبی نخریدم.دیروز یه روز کاملو وقت گذاشتم و رفتم از عابر بانکم پول برداشتم تا تتمه پس اندازمو یه کم خرج هیکل قناسم کنم.البته که یه کوچولو موچولو لاغر شدم.حالم خوی و خوش بود البته که چون ماشین نداشتم یه کم سخت گذشت.ولی آخرش همه روز و ذوقم از دماغم در اومد چون یکی از بسته های خریدمو که محتوی کلی از بودجه فرتوتم بود گم کردم.بدبختی اینکه تو هیچ مفازه ای جا نذاشتم و تو خود پاساژ گمش کردم :(((( خرید کردن شده یه جنون،عین مریضی های بدتر شونده که یه سر سیکل معیوبش فروشنده ها و کاسبا و تاجران که میخوان از این بازار مکاره حداکثر سودشونو بکنن و تا قطره آخرشو بمکن و یه سر دیگه ش خریدارا،بچه ها و جوونا،،دخترا و پسران از هر رنگ و شکلی که فکر کنی.از خر مایه سوسول بگیر قرتی و قر و اطواری و آخرین مدل و امل و جواد و خز،کار کن و کار نکن بابا رو بدوش و اوا خواهر زیر ابرو برداشته و منم وسط همه شون اون وسط مسطا وول میخوردم ودرست نمی دونم که تو کدوم گروهم.توی رسیدن به ریخت و ظاهرم خیلی مودی و متغیرم .میدونم ننه بابامو نمی دوشم ولی نمیدونم جلوی جنون خرید چقدر مقاومم.گاهی هوس چیزای گرون خوشگل میکنم و صبر میکنم و سر و ته چند تا خرید و هم میارم و میکنمشون یه دونه ولی توپ.گاهی مدتها یه چیزیو میخوام و نمیخرم و گاهی چیزیو میخرم که فعلآ واجب نیست ولی میخرم چون دوست دارم بخرم.دانشگاهمون با اینکه خیلی دانشگاه جینگولی نیست ولی باز به دلیل خاله زنک بازیهای موجود که چشم همه تو پر و پاچه ته خیلی وقتا باید به وقت و پول و انرژی حروم کردن واسه اینکه چی بپوشم و چی رو با چی بپوشم و چه رنگی باشم، تن داد و من هم مثل هر آدم معمولی دیگه،بی هیچ ادعایی تن میدم.این وضعو اضافه کنین به موج جدیدی که از حضور بچه سوسولای انتقالی که قلاب پول باباشونو یه جوری از تفرجگاه های دبی و امارات و ارمنستان و صد تا جهنم دره دیگه به دانشگاه سراسری وصل کردن و ماها رو که بابامون نه پول قلنبه داشت ماهی 2000 دلار پول تو جیبی درس خوندنمون تو مجارستانو بده،نه صد جا بزنه بیارتمون ایران ور دل مامی جون و نه حالا سر تا پا مونو با مارکای مختلف کاغذ دیواری کنه که اینجوری بدهکارای مفت خور طلبکارمون نشن.آدمایی که خوش گشتن و خوردن و خوابیدن و چه میدونم چی کار کردن و نکردن و الان که هوای مام وطن کردن به قول محسن معمولآ میان دندانپزشکی میخونن که نه کشیک داره و نه هاریسون،نه عین سگ درس خوندن و از زندگی موندن
منم یه دخترم بین همه بچه های دیگه.دوست دارم سر و وضعم مرتب باشه،خوش تیپ باشم و قشنگ.همه اینا با همین پولی که در می اوردم و الان نمی ارم ممکن بود.ولی تو مسابقه افتادن با زرورق پیچیده های مفت خور سر بهتر پوشیدن و بهتر تور کردن حماقتیه که منم با همه حرفام و داد و بیدادام و کارام و نوشته هام توش می افتم.خیلی غریزی و بدوی و طبق حس رقابتی دخترانه و یا بهتر بگم بچه گانه و حس مرموز و وسوسه کننده بهتر بودن حتی تو سر و ظاهر . خیلی وقتا مانتو رو مانتو میخرم و کفش رو کفش.کلی پول کار کرده رو میدم بالای مانتو روسری که به زور و با فحش و کتک بهمون تحمیل کردن.حالا خدا برکت بده به دانشگاه آزادیا که دیگه آباد کردن با اون تیپ و قیافه هاشون.حد اقل اون حضراتی رو که من تو رفت و آمدم میبینم که خیلیاشون خر میان و گاو میرن و تحقیر از سر چشای کودن و دماغای سر بالای عمل کرده شون سر میخوره و رو سرووضع آدمای معمولی تر چکه میکنه.ما ها رو که حالا یه چند ماهی از فشن و ماهواره عقب تریم،یه مشت گری گوری میبینن که سهممون از فرهنگ و تمدن و مدرنیته زپرتی اونا هیچه
اینا رو که میبینم،اون وقت این حرص زدن برای خریدن و خریدن و خریدن،بهتر و بیشتر و گرون تر از همه، واسه م توجیه پیدا میکنه.همه این آدما که همراه من،تو پاساژا میچرخن ،کنار من جلو ویترینا وایمیستن و با من به ردیف اجناس تموم نشدنی و پول تموم شدنی زل میزنن،توی همین محیط یا یه مشابهی از اون دارن زندگی میکنن و در یک کلام حاضر نیستن که کم بیارن
1 Comments:
Anonymous Anonymous گفته:...
سلام
خیلی راحت و روون مینویسید
نثرتون زیباست
موفق باشید