تلخون
تو نخوابیده بودی,مرده بودی.میشنوی؟مرده بودی ......سال است که غمت را می پرورم
هفته های مزخرفی میگذره.تا چشم به هم می زنم تموم میشه در عین حال کش میاد و نمیگذره.عین سگ باید درس بخونم تازه تو فکر کار هم هستم که بعیده از اول تابستون زودتر بتونم.به هیچ کاری جز سگ دو زدن نمیرسم.دلم برای محمد خیلی تنگ شده.نه همو میبینیم نه میتونیم درست حرف بزنیم.خیلی وضع خوب بود موبایلشم از پریشب قطعه.اونم که اهل تلفن بازی نیست زیاد،چی بشه روزی یه بار زنگ بزنه.این هفته که درگیر انتخابات شورای صنفی بودیم،گذری تو انجمن دیدمش و رد شدیم،رسمی رسمی.هفته قبلشم که من همش کلاس بودم اونم همش کار دشت،مجله چاپخونه نمیرفت،بحث،بحث،بحث،اعصاب خوردی الکی