تلخون
تو نخوابیده بودی,مرده بودی.میشنوی؟مرده بودی ......سال است که غمت را می پرورم
سیزدهم خرداد ماه ۱۳۸۶
تو را چه سود فخر به فلک بر فروختن
هنگامی که هر غبار راه لعنت شده
نفرین ات می کند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاسها
به داس سخن گفته ای
آنجا که قدم بر نهاده باشی
گیاه از رستن سر باز میزند
چرا که تو
تقوای آب و خاک را
هرگز
باور نداشتی
فغان ! که سر گذشت ما
سرود بی اعتقاد سربازان تو بود
که از فتح قلعه روسپیان
باز می آمدند
باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد
که مادران سیاه پوش
داغدار زیباترین فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاده ها
سر بر نگرفته اند
2 Comments:
Anonymous Anonymous گفته:...
هزار بار ديگر هم
که از شانه‌اي به شانه‌ي ديگر بغلتي
اين شب صبح نمي‌شود
وقتي دلت گرفته باشد
(از كنار هم ميگذريم)

Anonymous Anonymous گفته:...
خوبه كه آدم بره يه جايي بعد ببينه نه تنها ازش تعريف شده، بلكه يك هشتم لينك‌هاي اونجا هم به خودش اختصاص داره!ء