تلخون
تو نخوابیده بودی,مرده بودی.میشنوی؟مرده بودی ......سال است که غمت را می پرورم
سوم تیر ماه ۱۳۸۶
گاهی وقتا فکر میکنم بچه دار شدن جزو سخت ترین تصمیمای زندگی یه آدمه.حتی سخت ترینشون.از تصمیم برای ازدواج کردن یا نکردن یا کی رو انتخاب کردن هم سخت تره.تصمیم برای زندگی با یک نفر تا پایان عمر یا 2 ماه بعد یه تصمیم مشروطه و نهایتآ قابل خورد شدن.ولی تصمیم برای آوردن یه موجود دیگه یه دنیایی که ممکنه خودت نخوای ، یا نتونی تحملش کنی یا حداقل ازش لذت ببری چیزی نیست که خورد شدن باشه ولی قابل خورد کردنه.خورد کردن خود آدم و موجودی که مسئول موجود بودنشه.نمیدونم آدما با چه جراتی این کارو میکنن.واقعآ سنگینی این بار وحشتناک رو حس میکنن یا همینجوری چون سیر طبیعی زندگی تشکیل خانواده و بچه دار شدنه چقدر براش فکر و برنامه ریزی میکنن؟ چقدر قابلیتا و امکانت خودشونو میسنجن؟
جواب تقریبآ هیچه.کسی این کارو نمیکنه.خودخواهانه ترین کار دنیا : بچه دار میشم چون دوست دارم بچه دار شم.دوست دارم یکی بهم بگه مامان ، بابا (میخوام نگه صد سال) یه چیزی باشه که خودم یه وجودش آورده باشم (خوب برو مبل بساز)،چون تو پیریم تنها می مونم (به درک)،برای اینکه اسمم ادامه پیدا کنه و سلسله خانوادگی منقرض نشه یه وقت(برو بمیر)یه جماعت زیادی یکی از این استدلالات رو میکنن و علی از تو مدد به جمعیت اضافه میکنن.نمیدونم کسی حق داره پدر مادرشو مسئول ورود به دنیایی بدونه که نمیتونه و نمیخواد توش باشه و بمونه؟ شک دارم.کسی با انتخاب خودش به دنیا نمیاد ولی با انتخاب خودش زندگی میکنه.اگه بتونه از پس زندگیش بر بیاد و ازش لذت ببره از پدر مادرش تشکر میکنه که این فرصتو بهش دادن؟آدمایی که از دنیا اومدن و زندگی کردن پشیمونن به جز تنبلی و بیحا لی و بی عرضگی خودشون و هزار چیز دیگه که ممکنه بهشون نسبت داده بشه یه گنگی و ابهام، یه سوال بی جواب یه جای دیگه زندگیشون هست که نمیشه چشم روش بست.جواب اون سوال نباید روزی که پدر و مادرش تصمیم به بچه دار شدن گرفتن داده میشد؟
اگه یه روزی بچه م (!) روشو کنه بهم و بگه چرا منو آوردی تو این دنیای لجن که خودت عرضه کشیدن بار خودتو توش نداشتی چیکار باید بکنم؟اگه همه تلاشمو کردم و بازم بعد 20 سال نشد؟
قرار نگرفتن تو این سئوال رو به همه چی ترجیح میدم.به اینکه هرگز کسی متعلق به من بهم نگه مامان