تلخون
تو نخوابیده بودی,مرده بودی.میشنوی؟مرده بودی ......سال است که غمت را می پرورم
ششم تیر ماه ۱۳۸۶
دو روزه امتحان دادم و حس شروع کردن بعدی رو ندارم.همچنان آواره م .میخوام جا بزنم . کم بیارم ولی یه نفس راحت بکشم و از ته ته دلم بگم گور بابای همه.خیلی راه خوبیه.صبح خواب موندم .از غر غر راننده تاکسیه فهمیدم سهمیه بندی بنزین شروع شده.همه تاکسیای خط تهران - قزوین ریختن تو شهر دارن کار میکنن.گند جدید دولت فخیمه یه فایده واسه ما بی ماشینا داره اونم اینه که تو شهر جای پیکانای مسافر کش اوراق تو راه خوابگاه به دانشگاه سمند سوار میشیم و صبح نگوزیده " همه میدونن که چشات آخرشه" گوش میکنیم. به دلیل نا معلومی از شخص نا معلومی عصبانیم و سعی میکنم هیچ جا در اماکن عمومی آفتابی نشم.از پتانسیلهای بالای خودم در گند بالا آوردن وحشت دارم.خونه گرفتن هم گویا دیگه مالیده چون همه مبالغی که اینجا تا پارسال رهن کامل بودن الان تبدیل شدن به پول پیش و یه اجاره تپل اومده روش.چی باعث شده بود من احساس کنم مهرورزی دولت نهم هنوز این صد و خورده ای کیلومتر راه از پایتخت تا دارغوز آبادو طی نکرده و اینجا ارزونیه؟از هر چی مجله و نوشتنه دیگه حالم به هم میخوره. ارزونی پدر خونده های بی کرک و پر حالشو ببرن که تو قوری دارن پادشاهی میکنن