تلخون
تو نخوابیده بودی,مرده بودی.میشنوی؟مرده بودی ......سال است که غمت را می پرورم
سوم تیر ماه ۱۳۸۶
رسمآ تو خونه دیگه نمیتونم وبلاگ بنویسم چون بلاگر رو به دلیل نا معلومی با هیچ سروری باز نمیکنه.دوهفته ای نمیرم خونه تا این امتحانا دست از سرم برداره و آروم تر بشم و ببینم که میخوام چیکار کنم.پست پایینی کمی مسخره شد و اصلآ شبیه اون چیزی که میخواستم در نیومد چون حوصله نداشتم زیاد بهش بپردازم.بیشتر شبیه شعر "نجات اسب تک شاخ " شل سیلور استاین شده!!
تو هفتان خبرای خوب خوب دیدم.چقدر از دوران تئاتر رفتنم میگذره....جوون بودیم یه زمانیا...یاد صف واستادن "مجلس شبیه در مصائب استاد نوید ماکان..."افتادم و خاطره ها.
دیروز تولد ژان پل سارتر بوده گویا.تولدشون مبارک!!!جالب ترین چیز زندگی این فرد به جز نکات زندگی حرفه ای و سیاسیش نظرش راجع به رد کردن جایزه نوبل بوده.به اضافه داستان روسپی بزرگوار که دادمش به دوست جون.تو جاده خوند و تو جاده بهم پس داد ف به فاصله یک ماه.و تو این یک ماه و خورده ای انگار همه چیز زیرو رو شدوه بود و هیچ وقتم سر جاش بر نگشت....
این پستم مثل نهار روزای جمعه شده : آشپز خانخ در هفته ای که گذشت