رسمآ تو خونه دیگه نمیتونم وبلاگ بنویسم چون بلاگر رو به دلیل نا معلومی با هیچ سروری باز نمیکنه.دوهفته ای نمیرم خونه تا این امتحانا دست از سرم برداره و آروم تر بشم و ببینم که میخوام چیکار کنم.پست پایینی کمی مسخره شد و اصلآ شبیه اون چیزی که میخواستم در نیومد چون حوصله نداشتم زیاد بهش بپردازم.بیشتر شبیه شعر "نجات اسب تک شاخ " شل سیلور استاین شده!!
تو
هفتان خبرای خوب خوب دیدم.چقدر از دوران تئاتر رفتنم میگذره....جوون بودیم یه زمانیا...یاد صف واستادن "مجلس شبیه در مصائب استاد نوید ماکان..."افتادم و خاطره ها.
دیروز تولد ژان پل سارتر بوده گویا.تولدشون مبارک!!!جالب ترین چیز زندگی این فرد به جز نکات زندگی حرفه ای و سیاسیش نظرش راجع به رد کردن جایزه نوبل بوده.به اضافه داستان روسپی بزرگوار که دادمش به دوست جون.تو جاده خوند و تو جاده بهم پس داد ف به فاصله یک ماه.و تو این یک ماه و خورده ای انگار همه چیز زیرو رو شدوه بود و هیچ وقتم سر جاش بر نگشت....
این پستم مثل نهار روزای جمعه شده : آشپز خانخ در هفته ای که گذشت