اول اینکه دوست نسبتآ محترمی که اینجا بغلدست من تو سایت دانشکده نشسته بودن همین الان رفع زحمت کردن در نتیجه من تونستم راحت قوز کنم و لم بدم و زانومو تکیه بدم به لبه میز وناخن بجوم.پشتم خورد شد از بس سیخکی نشستم
دو هفته پیش ، 31 خرداد،تو تاکستان قزوین قرار بود دو نفر ، یه مرد و یه زن ، دوتا انسان سنگسار بشن.نمی نویسم چه جرمی داشتن و چرا و چجوری.چون مهم نیست.فرقی نمی کنه که چی کار کرده بودن.مهم اینه که قرار بود به دو تا موجود زنده به نام عدالت و به حکم قانونی که تو مملکت ما حکمرانی می کنه اونقدر سنگ بزنن تا بمیرن.حتی چاله مخصوص این کارو تو بهشت زهرا کنده بودن و همه چیز آماده بود.تو اوج امتحانا بودم و دسترسی به اینترنت نداشتم.کاری هم از دستم بر نمیومد.چند تا پتیشن بود که قبلآ امضا کرده بودم.لینک یکیشونو گذاشتم کنار صفحه م .اگه خواستی ی نظری بنداز.قرار بود یه هیئت بلند پایه(کوچیک که بودم و اینو مثلآ تو اخبار میشنیدم فکر می کردم اینا لابد خیلی درازن یا از این چوبای بلند به پاهاشون میبندن راه میرن!)از بلژیک بیان ایران که گفتن اگه این حکم اجرا بشه سفرشونو لغو میکنن.تمام نهادهای مدافع حقوق بشر به این مسئله اعتراض کردن و... دیگه کشش نمی دم: همه اتفاقایی که هر دفعه سر این جور مسائل می افته دوباره افتاد تا بالاخره نمی دونم دولتی سر خارجکیا بود یا چی که حکم فعلآ متوقف شده.فعلآ.این زن و مرد از رابطه به اصطلاح نا مشروعشون! یه بچه دارن که الان دیگه 11 سالشه و همه این مدت پدر مادرش تو زندان بودن.داشتم فکر میکردم وقتی بخوان خبر این حکمو به بچهه بدن باید بگن ما میخوایم پدر مادر هیچ وقت نداشته تو سنگسار کنیم چون 11 سال پیش تو رو به وجود آوردن بدون اینکه رو هیچ کاغذ پاره ای ثبت بشه