دیروز زدم به تیپ و تاپ مجله و سر دبیریش.تازه کلی جلو خودمو گرفتم و تیکه کم انداختم و ...با همه این حرفا باز زیاد ختم به خیر نشد.البته من به خاطر اینکه باز مثل فشفشه نرفتم هوا و دعواراه ننداختم یه آب طالبی خودمو سانازو مهمون کردم و کلی هم راه رفتیم
اون روز تو خونه داشتم درس میخوندم مامان و بهادر هم داشتن کشتی میگرفتن.آخه این دو تا شیوه ابراز احساسات کردنشون یه کمی خشنه.ولی جدی جدی با هم کشتی میگیرن و بهادرم خیلی وقتا وسط بحث ویدا رو بلند میکنه رو کولش دور خونه میچرخونه.خلاصه اون روز مامانم در سطل آشغالو برداشته بود و بهادر هم پشتی مبلو.منم داشتم میخندیدم به این دو تا که یهو بهادر داد زد"اکسپلیارموس" و در سطلوازدست ویداانداخت زمین.منم مرده بودم از خنده مامانمم هاج و واج داشت نگاه میکرد.یاد تابستون پیرار سال افتادم که هری پاتر و محفل ققنوس تازه اومده بود ولی هنوز ترجمه نشده بود.من و بهادر و رامین و آناهید عین خوره ها نشسته بودیم از پای اینترنت ترجمه می کردیم و میخوندیم.اونقدر خندیدیم که من دل درد گرفتم شب.هنوز قسمت آخر هری پاتر نیومده.اسمشم همه ش یادم میره چی بود.منتظر بودنم بد چیزیه هاااا
بابام زده تو خط کتاب ممنوعه.عید که واسه م "آزادی یا مرگ " نیکوس کازانتزاکیس رو گرفت، اصلشو، فکر کنم از بس کتاب کپی گرفته بودم دلش سوخت! چند وقت پیش یکی دو تا کتاب شعر سعید سلطان پور و ب یه جزوه از انگلس (منشآ خانواده و دولت).اون روزم رفتم دیدم این دفعه دیگه گل کاشته.به ستون کتاب رو میز بود.دو تا از رومن رولان که بعد انقلاب اصلآ دیگه چاپ نشده."در باره ادبیات" سارتر و یه کتاب از پوپر که خوابشم نمیبینین اصلش جایی پیدا شه.خلاصه که بهاران جان خیلی شاد و شنگول و خجسته و منتظر که امتحانای زهرماری تموم شه.رو همه اینا یادواره شصتمین سال تولد (دقت کنین : تولد)صادق هدایت هست که تاریخ چاپش دقیقآ مال 50 سال پیشه.سال 1336 و توش مثلآ فریدون توللی چیزی نوشته.ها ها ها .بلا شده بابام.باید ببینم از کجا زیر آبی میره
خونه مون حسابی در حال تحولات جاته.تغییر دکوراسیون دادیم و مبل خریدیم و میز فروختیم و خودمونو تحویل گرفتیم و اینا.اولین اقدام در دست ،خریدن یخچاله.چون یخچال پیرمون دیگه بوی الرحمن ازش بلنده.من این یخچاله رو خیلی دوست دارم.از وقتی دنیا اومدم پیشمونه.(بهادر میگه از همین جا معلوم میشه دیگه وقتشه ردش کنیم!)فکر کنم بگیرم بذارم تو اتاقم شبا توش بخوابم.از بچگی عاشق این بودم برم تو یخچال،چند بارم پس سری جانانه خوردم!میگم بابام بلا شده این اقدامات مهیج اونم با وضع مالیه از قرار خراب...نه واجب شد ته و توشو در بیارم!ضمنآ این تحولات به دکوراسیون محدود نگردیده به منم مربوط گردیده قرار شده از لین به بعد
بیشتر تحویل گرفته بشم و این حرفا.آقا خلاصه ش میشه آشتی کردیم دیگه...دی دی دی
دیگه بقیه ش یادم رفته.آهان.چند تا صفحه ارکستر فیلارمونیک لندن و تو خرت و پرتامون کشف کردم.برم این هفته گرامافونمو راه بندازم
khoshhalam weblogetuno peyda kardam
behetun mail mizanam.
shoma be joz 40 tu majaleye digei ham minevisin? kodum majale?
دکوراسیون نو مبارک خانوم . کلی مذوق شدیم
آناهیتا- آلوچه خانوم