تلخون
تو نخوابیده بودی,مرده بودی.میشنوی؟مرده بودی ......سال است که غمت را می پرورم
سی و یکم تیر ماه ۱۳۸۶
خلاصه که من رفتم مسافرت.البته جز دور هم بودن و خندیدن تقریبآ هیچ مزیت دیگه ای نداشت ولی بد نگذشت.عروسی هم همینطور چون ما نه کسی رو میشناختیم نه زبونشونو میفهمیدیم. حتی ارکستر هم فارسی حرف نمیزد ولی خوب شکر خدا همه کردی رقصیدن بلد بودیم و عین این بی جنبه ها پریدیم وسط و تا تونستیم شلوغ بازی در آوردیم با دختر دائی ها.چیزی که برای من جالب بود یکی تعداد مهمونها بود که حدودآ می شد 800 تا.خودمم باورم نمی شد این همه آدم یه جا جمع شن بعد بتونن تکونم بخورن و جمع و جورش کرد.فقط 200 تفر اون وسط میرقصیدن.به اضافه یه سری رسم و رسوم که تا حالا نمیدونستم.اولآ کرد ها هنوز عین تو قصه ها که میگن عروسی هفت شب و هفت روز،واقعآ یه هفته جشن میگیرن.تا سه چهار شب قبل عروسی که همه فامیلا خونه داماد جمع میشن و بزن و بکوب دارن.اگه عروس از یه شهر دیگه باشه (معمولآ این تعصبو دارن که حتمآ تو همون کردستان ازدواج کنن حالا از هر شهری) فامیلای نزدیکش اونجا مهمونن و به طور اتوماتیک چندین روز تو خونه انگار مهمونیه و برای 20 -30 نفر باید تدارک ببینی.یک شب قبل عروسی رو بهش میگن شب گرد.تقریبآ همون حنا بندون خودمون.تو رسم قدیم عروس تو خونه خودش جشن می گیره و داماد تو خونه خودش.وسطش از خونه داماد برای عروس یه سری وسایل و لباس و اینا میبرن ، بعدشم از خونه عروس برای دامادوهمه این تشریفات هم با همراهی ساز و دهل و رقص و آوازه.البته جون عروس ما کرمانشاهی بود و خونه ش اینجا نبود مراسم یه جا برگزار شد.ارکستری که برای این چند شب میارن پولی نمیگیره.مزدشون جمع کردن شاباش هاییه که مردم به عروس و داماد و فک و فامیلشون که دارن میرقصن میده و هر شبم بین 400 -500 تومنه!جالب اینکه هیچ کس رقصیدنو بد نمیدونه و زن و مرد خیلی راحت دست همو میگیرن و میرقصن حتی اونایی که حجاب دارن با روسری وسطن! تا اینجا شد ساعت 1 نصفه شب.بعد که همه خونه داماد جمع شدن دامادو آماده میکنن که بره حموم.دقیقآ به همین واضحی که گفتم! به این معنی که پسرا جمع میشن دورش و لباساشو (البته در حد شرعی) در میارن و میفرستنش حموم.وقتی داماد از حموم اومد به مهمونا دل و جگر میدن.یه چیزی حدود ساعت 3 ! این جزو رسومیه که رد خور نداره و از تاج و دسته گل عروس واجب تره. (واقعآ هم خیلی خوشمزه بود و خیلی چسبید) بعد مهمونا میرن میخوابن و فامیلا هم کماکان تشریف دارن تا فردا صبح که عقد کنون برگزار میشه(البته بعضیا همون قبل عروسی عقد میگیرن).بقیه ش مثل سایر نقاط مرز پر گهره.پاتختی هم در کمال پشتکار و جدیت 3 روز ادامه داره و بعدشم دید و بازدید عروس داماد تو خونه شون مگه اینکه عقل کنن و فرار کنن برن ماه عسل یه نفسی بکشن!
ما هی سر نک نک این رسما و تعریف کردنشو اجرا کردنش هرهر میخندیدیم.سر حنابندون عروس و داماد ظرف حنا رو میگردوندن و هر کسی یه ذره برمیداشت.حنا هم جزو اون چیزاییه که با شنیدن اسمش من کهیر میزنم ، خیلی بدم میاد.اونا هم این حنا رو خیلی با شگون میدونن و برنداری بدشون میاد . در واقع فکر میکنن بختو باز میکنه و اگه نزنی ممکنه بختت رو بگردونه و باز نشه ( میخوام صد سال نشه)خلاصه مونده بودم چه غلطی بکنم و میخواستم پا شم یه جوری در برم که همین بحثا پیش اومد و دختر دایی کوچیکم یه تپه از این حنا ها واسه شوخی گداشت رو دستش.در واقع این بشر اونقدر نادونه که نمیگه دستش رنگ میگیره.بهش گفتم میخوای کفگیر و ملاقه بدم بهت یه وفت نترشی!...این شرایطم در نظر بگیرین که قبل عزیمت همه مامان ها ی عزیز فامیل تذکرات لازمه جهت خودداری از پوشیدن هرگونه لباس با کمتر از 2 مترو نیم پارچه ، بلند خندیدن و قرتی بازی ونیکه انداختن به خلق الله و غیره رو داده بودن و ما حسابی از خجالتشون در اومدیم.دیگه یادم نیست به چیا خیلی خندیدیم ولی دیگه داشتیم میمردیم.حد اقل یکی دو روز مخ رو فرستادیم تعطیلات و با یه مشت نادون دیگه خوش گذروندیم!