تلخون
تو نخوابیده بودی,مرده بودی.میشنوی؟مرده بودی ......سال است که غمت را می پرورم
در روزهای اول اسفند
وقتی بنفشه ها را
با برگ و ریشه و پیوند و خاک
در جعبه های کوچک چوبی جای می دهند
جوی هزار
زمزمه درد و انتظار
در سینه می جوشد و بر گونه ها روان می شود
ای کاش آدمی وطنش را
همچون بنفشه ها
میشد با خود ببرد هر کجا که خواست