تلخون
تو نخوابیده بودی,مرده بودی.میشنوی؟مرده بودی ......سال است که غمت را می پرورم
شده یه وقتی (گلاب به روتون)جیشتونو یه مدت طولانی نگه دارین؟دیدین یه وقتایی ،البته اگه شانس آدم بگه ،دیگه آدم یادش میره جیش داشته؟معمولآ هم وقتیه که دیگه به توالت رسیدی(حالا اگه نرسی عمرآ این اتفاق بیفته ها...)خوب هیچ توجیه فیزیولوژیک یا منطقی واسه این قصیه نیست ولی خوب پیش میاد.تو خوابگاه پر جمعیت ما ، گاهی پشت در دستشویی گیر میکنم خصوصآ پشت آدمایی که عین این پیرمرد مافنگیا سه ساعت و نیم اون تو گیر میکنن و تو باید در حالی که از زور جیش به خودت میپیچی اخ و تف و قرقره و فین کردن یارو رو تحمل کنی.حالا پیش اومده که به جای کولی بازی و قلدری کلآ بیخیال قضیه شدم و مثل آدم رفتم جلو آینه به کارام رسیدم وحتی به آدم نفهم مربوطه که کنده و اومده بیرون لبخند ژکوند هم زدم آخرشم نگین یا فرناز که رد میشدن پرسیدن پس چی شد؟؟؟ و من یاد فیزیولوژی و منطق و فلسفه افتادم و ریملو انداختم زمین و د بدو.این همه سر تو مکانیسم های دفاعی قضای حاجت کردم که بگم خیلی وقتا که فکر میکنین عجب گیری کردین بدتر از خر توی گل اندک تآملی بکنین شاید قضیه مربوط به شانتاژ مثانه باشه و بشه بدون دادار دودور و آدمای دیگه رو شاش بند کردن، جلوی آینه واستین و ریملتونو بزنین.اگه اینجوری نبود میتونین طبق روال همیشه با مشت و لگد به در بکوبین و طرفو بکشین بیرون.موفق باشین
پی نوشت غیر مهم : منظور از گیر کردن و تامل و شانتاژ و اینا مسائل بس مهم زندگی بود مثل وفتی که آدم به شدت احساس خود متالم بودگی روحی میکنه و فکر میکنه غم عالم به دلشه و بدبخته و اینا.اون موقع رو می گم.اینم از تنویر افکار عمومی
1 Comments:
Blogger خنیاگر گفته:...
فکر می کردم فقط خودم هستم تو این دنیا که به مسائلی مثل فلسفه فراموشی دستشویی و فیزیولوژی مستراح فکر می کنه...خوش حالم که از تنهایی در اومدم