تلخون
تو نخوابیده بودی,مرده بودی.میشنوی؟مرده بودی ......سال است که غمت را می پرورم
:گهر فشانی های جدید سخنگوی دولت در باره لایحه حمایت! از خانواده
دولت تاكيد دارد اجازه ازدواج مجدد را دادگاه به مردان بدهد
من میگم یه کاری،شما برو کنار واستا بزار همون خانومت فاطمه خانوم رجبی بیاد صحبت کنه،بالاخره ما ضعیفه ها حرف همو بهتر میفهمیم.نه؟
آخی شادی جان!خوبه تو حداقل زل زده ای به مانیتور و فکر میکنی که چه استدلال جدیدی بیاوری،من خیلی وقتا دلم میخواد ماهیتابه چدنی مادر بزرگمو از ارتفاع پرت کنم تو سرشون بلکه زرزرشون بند بیاد (کاملآ غیر مدنی ! آقای خاتمی یادت بخیر!)میبینی توروخدا؟



هژیر پلاسچی رو دوست دارم.نه به خاطر عقاید و موضع گیری هاش ،با خیلی نظراتش موافق نیستم،آدم صادقیه و من صداقتو دوست دارم.یکی دو هفته پیش وفتی جلوه جواهری و مریم حسین خواه (که به سلامتی چهارشتبه پیش آزاد شدن)تو اوین بودن ، هزیر برای مریم مطلبی نوشته بود که حرفی توش داره که خیلی خیلی خیلی خیلی وقته دارم هوارش میزنم هرکجا و با هر کی که بحثش پیش میاد.اونقدر این قسمت ازمطلبش جالبه که علاوه بر لینکش، کامل مبذارمش :
من روشنفکری را می شناسم که برای تعریف از زنی که شجاعت بی نظیری به خرج داده بود از او با عنوان «زن نر» یاد می کند، باور کنید این لغزش زبانی نیست! به گمان من این فهمی است که در وجود ما ریشه دوانده و وارد سلول هایمان شده است. در درک ما از هستی، «شجاعت» امری مردانه است و زنی که این امر مردانه را از خود بروز دهد باید خط و ربطی به مردان داشته باشد.

مگر همه ی اینها بخشی از ساختاری نیست که همان «نظم عمومی» را شکل می دهد؟ مگر چنین نظمی بر پایه ی چنین نخبگان و برآمده گانی بنا نشده است که به حضور بی وقفه اش ادامه می دهد؟


من مردسالاری پنهان در وجودم را که به عبث گمان می کردم با آن وداع کرده ام دیدم و فهمیدم که این مبارزه تمامی ندارد. ریشه های تاریخی بهره کشی و اسبتداد و مردسالاری چنان در وجود ما ریشه دوانده که اگر هوشیار نباشیم خودش را بروز می دهد. در آن دوران همکاری قرار نانوشته یی با مریم داشتیم. ما سعی می کردیم ادبیات همدیگر را اصلاح کنیم. هر گاه که یکی از ما کلمه یی به کار می برد که متعلق به ادبیات مردسالار بود آن دیگری بلافاصله تذکر می داد. مچ مردسالاری من بیشتر و مچ مردسالاری مریم کمتر اما باز می شد. هنوز هم وقتی حتا در تنهایی مطلق کلمه یی به کار می برم و به ناگه می فهمم که از ادبیاتی مردسالارانه استفاده کرده ام، بلافاصله به خودم تذکر می دهم. و به همین دلیل بر ادعایی که در این مطلب داشته ام پافشاری می کنم. مریم توانست در همان چند ماهی که با هم همکار بودیم «نظم» حاکم بر جان من را بر هم بزند و چنین است که فعالان جنبش زنان شبانه روز مشغول بر هم زدن نظم عمومی اند. در محیط کار و خیابان ها، در خانه ها. حالا من لااقل می توانم رفتار حاکمان یا حافظان این نظم عمومی را درک کنم اما به دلیل آن چیزی که مریم و مریم های جنبش زنان به من آموخته اند این سوی بازی را برای ایستادن انتخاب می کنم. من در کنار مریم ایستاده ام و در سر هوای بر هم زدن "این نظم عمومی" را دارم.

منظور از این "نظم" اتهام دادگاه انقلاب اسلامی و چه و چه به فعالین حقوقی زنان با عنوان "بر هم زدن نظم عمومی"است




تف به هرچی برفه