تلخون
تو نخوابیده بودی,مرده بودی.میشنوی؟مرده بودی ......سال است که غمت را می پرورم
قدیما خلق الله وقتی میخواستن سر جوب آب بخورن مثل بز پوزشونو میکردن تو آب و می خوردن.اگه جونورایی مثل زالو تو آب بوده میرفته ته حلقشون و خونشونو میخورده تا بیفته بیرون یا اینکه جون یارو در بیاد.خلاصه...از اونجایی که باید همه چیو واسه این ملت فهیم چپکی گفت که گوش کنن میرسیم به همین حکایت که به یکی میگن فلانی با دهن آب نخور که عقلت کم میشه،میگه عقل چیه؟! میگن هیچی بابا ،تو آبتو بخور!به حضور انورتون عارضم که یه وقتایی آدم به یه سری کوتوله های ذهنی جوابی نداره بده.خوب،اوکی،این مدلی زیاد دیدیم.آقاجان شما بخور! ولی یه وقتی بدبختی یکی از حدی که میگذره آدم واسه طفلکی بودن طرف دلش می سوزه.در حدی که:"جدیداً وارد هر وبلاگی که نویسنده زن داره میشم همه از پریودشون صحبت میکنن که این هم احتمالاً از روشنفکر بازیها و ژستهای چسکی جدیده..."این بود آخرین کامنت من بعد نود و بوقی
.سلام بدبخت.خوبی؟ببین بدبخت فکر میکنم اشتباهی اومدی اینجا.من نه خروار تا ویزیتور و کامنت گذار دارم که دق به دل کسی بذاره ، نه ادعایی دارم.اگرم داشته باشم (که اینجور موقع ها هر یقنلی بقالی وظیفه شرعی خودش میدونه یه اظهار نظری،متلکی،فضل فروشیی،چیزی ابراز کنه )، این راهش نیست.این مسلک که تو خودتو همه جا از جمله وبلاگ و نوشته و خونه و زندگی و عقاید و سلیقه کسی بتپونی ،انگار نذر حضرت رقیه داری که حتمآ زیر هر کلمه ش کامنت بذاری،واسه خودش چه تو اینترنت و چه بیرون گنده لاتای درست و حسابی داره که میتونی نوچگی شونو بکنی تا یاد بگیری که همه جا بی دعوت خودتو بندازی وسط و نظرتو به خورد بقیه بدی.ولی میدونی چیه بدبخت؟مسئله یه چیز دیگه ست که دلم واسه ت سوخت .ببین بدبخت جون،اولآ پریود یک مسئله فیزیولوژیکه،ربطی به روشنفکر بازی نداره.خانمها،نه تنها روشنفکرها بلکه معلم ها ، دکتر ها،مهندس ها،کارگرها،فروشنده ها و گداها،وحتی مامان جان سرکار که لابد فکر می کنی از اول یائسه به دنیا اومده و غیره ، در مدت معینی از ماه پریود میشن.به دلیل تغییرات هورمونهای هیپوفیزی و گنادی اتفاق می افته.حالا ژست چسکی باشه یا گوزکی در هر حال اتفاق می افته.راستش رو بخوای جدید هم نیست.تا اونجا هم که من میدونم خود حوا هم گرفتارش بوده.راست حسینیش رو هم بگم چیز قابل پز دادنی هم نیست.به هر صورت گفتم گپی بزنیم.زیاد خودتو ناراحت نکن،من بدبخت تر از تو هم زیاد دیدم
این چهار تا آدمی که اینجا رو میخونن لابد حتمآ باید یکیشون به نمایندگی از قزوین باشه ، یکیش .... و این آخری هم ... تر از ... شانسم چیز خوبیه

پی نوشت بعدتر: خوب در واقع من الان باید یه توضیح فیزیولوژیک دیگه رو هم اضافه کنم که علاوه بر موارد قبل، عصبانیت و موضوع فلان هم هیچ ارتباط شیمیایی ، عصبی ، آناتومیک و ...با هم ندارن!! عیبی نداره.من آدمای مریضی رو که از تو شلوارشون فکر میکنن و تا قافیه تنگ میاد هم به همونجا پناه میبرن، بنا به تجربه ، خوب میشناسم.آدمی که عرضه و وجود داره ، حتمآ اسم هم داره
1 Comments:
Anonymous Anonymous گفته:...
مثل اینکه تو این مملکت گل و بلبل فضولی و دخالت یک امر طبیعیه.خوب انتظار داره چیزی که هر ماه حداقل 3 روز باهاش درگیریم رو حذف کنیم از نوشته هامون؟