تلخون
تو نخوابیده بودی,مرده بودی.میشنوی؟مرده بودی ......سال است که غمت را می پرورم
چند وقت بود از کتاب و فیلم و نمایش و فوتبال و اینا نمی نوشتم.الان نمیتونم.میخوام طی یک پست هول هولی بگم که بعد یم سال علی سنتوری رو دیدم ، به همین کاملی اسمش!شنبه ، شب ، ساعت 1.5الان نمیتونم راجع بهش حرف بزنم.فقط چندین و چند بار با همه کاری که رو سرم ریخته بود دیدمش و واضحه که زار میزدم.باورم نمیشه محسن چاوشی هم بتونه اینجوری به گریه م بندازه.لب زدن بهرام رادانه؟اونجایی که گلشیفته میگه چقدر صبر کنم،چقدر تلاش کنم که درست بشه؟ نمیدونم.فقط میدونم : من ، با زخم زبونات ، رفیقم...میدونم که اونقدر همزمان دلگرفته و خوشحالم که میفهمم اینهمه اشک واسه چیه
1 Comments:
Blogger نان و شراب گفته:...
بايد بود ... بايد گفت ... بايد کشيد ... بايد بريد ... بايد گذشت ... بايد رفت ... بايد سکوت ... بايد گريست ... بايد عشق ... بايد تنهايي ... تنهايي ... تنهايي ... تنهايي ... تنهايي ....