چند وقت بود از کتاب و فیلم و نمایش و فوتبال و اینا نمی نوشتم.الان نمیتونم.میخوام طی یک پست هول هولی بگم که بعد یم سال علی سنتوری رو دیدم ، به همین کاملی اسمش!شنبه ، شب ، ساعت 1.5الان نمیتونم راجع بهش حرف بزنم.فقط چندین و چند بار با همه کاری که رو سرم ریخته بود دیدمش و واضحه که زار میزدم.باورم نمیشه محسن چاوشی هم بتونه اینجوری به گریه م بندازه.لب زدن بهرام رادانه؟اونجایی که گلشیفته میگه چقدر صبر کنم،چقدر تلاش کنم که درست بشه؟ نمیدونم.فقط میدونم : من ، با زخم زبونات ، رفیقم...میدونم که اونقدر همزمان دلگرفته و خوشحالم که میفهمم اینهمه اشک واسه چیه