تلخون
تو نخوابیده بودی,مرده بودی.میشنوی؟مرده بودی ......سال است که غمت را می پرورم
روز رای گیری حالم خراب بود و کله سحر گفتن که زود بیاین بیمارستان و اتوبوس چپ کرده و شلوغه و این خزعبلات.من و نگین و فرناز ( البته نگین با توسری چون اولش تحریمی بود ، این است دموکراسی من! )شناسنامه به دست هیچ غلطی نتونستیم بکنیم.من که تو باغ نبودم و اون دو تا گیلاس هم نمیدونستن که نمیشه از قزوین واسه نمایندگان تهران رای داد.خلاصه همینجوری هم دیر رسیدیم و فحش مبسوطی خوردیم ، موندن در صف ملت زیادی در صحنه که دیگه هیچی.خلاصه تلاشمون واسه شناسایی قزوینیان اصلاح طلب هم ناکام موند ( گویا خاتمی تو قزوین خطر یارکشی رو تقبل نکرده) و با لب و لوچه آویزون تصمیم گرفتیم هر کس یه نفراز آشناهاشو که دو دل بود با قسم و آیه و من بمیرم تو بمیری راضی کنه به نمایندگی از ما برن رای بدن.من کی رو راضی کردم بماند.حوصله بحث انتخاباتی ندارم هیچ ، وبلاگ نخوندم این مدت به جز آلوچه خانوم که پسندیدم.فقط بگم که ریاست جمهوری رای ندادم و از سگ پشیمون ترم نه واسه اینکه محمود الان رئیس بامبوله،چون تو اون مقطع یادم رفته بود که این مملکت جای این سوسول بازیای من از اساس و بن و از نقطه نظر افلاطون یا بقراط و بنای انتخابات آزاد و ایده آلهای کشک نیست.جای اینه که بتونی حدس بزنی فردا زنده ای یا نه.جای جون کندنه.مثل وقتیه که یه ونتیلاتور داری و دوتا مریض که یکیشون حتمآ میمیره و یکیشون شاید بمیره.اگه بشینی بگی من به عنوان اعتراض به کمبود امکانات و عدم رعایت حقوق انسانی بیمار کار نمیکنم چی هستی؟ جالب هستی! اینه که میگم همیشه نمیشه نایس بود همینه ها ، یعنی باید بکارنت بالای سر بیمار تا آمبو بگ بزنی تا جونت در آد و حرف اضافه هم نباشه.چطور تا وقتی زور بالای سرمون هست خفه خون مرگ میگیریم ولی تا جایی میرسه که انتخاب با خودمونه (یه کوچولو با خودمونه، دکورش با خودمونه ، چه میدونم) یادمون میاد این انتخاب مدلش ایده آل ما نیست؟ باز رسیدیم سر راه حل عملی که باید چیز کنیم یعنی فقط به اون فکر کنیم و بحث حوصله سر بر قبلی .بماند.حداد عادل فعلآ اوله.یاد خرداد 84 افتادم که با دوستان چقدر بحث و دعوا کردیم که آیا تورا من چشم در راهم یا اینکه من از یادت نمی کاهم؟! و تا چند ماه مونده به تحلیف "این محموده ، این محموده " هنوز یا هم قهر بودیم